تازه چه خبر؟ دو شنبه 4 بهمن 1389برچسب:, :: 14:53 :: نويسنده : سکوت
من، اندوه خویش را با شادی های مردمان عوض نمی کنم و خوش ندارم اشکی که اندوه را از ژرفای وجودم جاری کرده، مبدل به لبخند شود. آرزو دارم زندگی ام، اشکی باشد و لبخندی؛ اشکی که دلم را صفا بخشد و اسرار و پیچیدگی های حیات را به من بیاموزد؛ اشکی که با آن شریک اندوه دل سوختگان گردم ؛ و لبخندی که سرآغاز سرور و شادمانی ام باشد. می خواهم در اشتیاق، بمیرم؛ اما با دلمردگی زنده نباشم. دوست دارم ژرفای وجودم، تشنه ی محبت و زیبایی باشد، زیرا نظر کردم و دریافتم که کم خواهان دون همت، نگون بخت ترین مردمان اند و از همه به زندان مادیات نزدیک تر؛ و گوش سپردم و بشنیدم که ناله ی مشتاقان آرزومند، از طنین سه گاه و چهار گاه خوش تر است. عصرگاهان؛ شکوفه گلبرگ هایش را در هم می کشد، اشتیاقش را در بر می گیرد و می آرامد؛ و چون سپیده فرا می رسد، لب می گشاید تا بوسه ی خورشید را دریابد. از این رو زندگی گل ها، همه اشتیاق وصال است و اشک و لبخند. آب دریا بخار می شود، فرا می رود، گرد می آید، ابری می شود و بر فراز دشت ها و تپه ها به راه می افتد، به دشت ها و جویبارها سرازیر شود و به وطن نخستین خویش - دریا- بازگردد. [آری] زندگی ابرها نیز گونه ای جدایی است و دیدار؛ اشک و لبخند. بدین سان، روح نیز از روح کل جدا می افتد و به عالم ماده می آید، بسان ابری که بر فراز کوه های اندوه به دریای محبت و زیبایی، به سوی خداوند
نظرات شما عزیزان:
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |